کتاب کودکان خردسال و والدین آنها | دیدگاه هایی برگرفته از مشاهده روانکاوانه شیرخوار
کتاب کودکان خردسال و والدین آنها
نوشته: گرتراود دیم- ویله
مترجم: آناهیتا گنجوی
انتشارات ارجمند
بها: 1,450,000 ریال
موضوع: رواندرمانی و مشاوره – رواندرمانی تحلیلی
تاریخ چاپ: 1397
تعداد صفحه: 360
درباره کتاب:
این کتاب تعمقی اصیل در باب وظایف مهم برای کودک و والدین و اهمیت بلند مدت سه سال نخست زندگی کودک است. مشکلاتی که مادرها و پدرهای جوان در آشنا شدن با نوزاد جدید خود دارند و کنار آمدن با نیازها و چالش های آن اساسا در تمامی فرهنگ ها مشابه است. شما حین تبدیل شدن به یک والد، شخصیت خود را بیشتر رشد می دهید؛ حتی می توان گفت که هیچ چیز دیگری در زندگی تان بیش از داشتن بچه شما را تغییر نمی دهد، زیرا لایه های عمیق تر شخصیت شما، از جمله تجارب عاطفی و تعارضات درونی حل نشده، بیدار می شوند. درک ریشه ی احساسات تان می تواند به شما کمک کند تا آنها را مدیریت کنید و بپذیرید. روانکاوی نشان داده است که عدم تماس با احساسات می تواند زندگی والدین و شیرخواران را دشوارتر کند، در حالی که فکر کردن درباره ی آنها می تواند شرایط را تغییر دهد و دورهای باطل را بشکند.
این کتاب تلاش خواهد کرد تا نشان دهد چگونه الگوهای شخصیتی زیربنای اساسی در بافت روابط اولیه خانوادگی پدیدار می شوند. این تجارب اولیه در عمیق ترین لایه های ذهن ذخیره می شوند و در شرایط شادی و امنیت، در اندوه بابت جدایی و درماندگی دوباره احیا می شوند. یک خاطره خودآگاه نیست، بلکه به دلیل اینکه چنین خاطراتی از قلمرو پیش زبانی نشات می گیرند، در ادراکات جسمانی نهفته هستند و در تحلیل و رویاها برمی خیزند.
انسان از لحظه ی تولد شروع به یادگیری می کند. او باید با انبوهی از برداشت ها، کنش ها و ادراکات بر آمده از بیرون و عواطف، آرزوها، و احساسات نشات گرفته از درون دست و پنجه نرم کند. یادگیری در رابطه با یک یا چند فرد رخ می دهد. ماهیت این روابط است که با کیفیت های عاشقانه یا عاطفی خود، تعیین می کند که کودک اعتماد به نفس، شادی در زندگی، علاقه به دنیا، گشودگی به چیزهای تازه، و حس کنجکاوی را پیدا خواهد کرد یا خیر.
اگر اهمیت روان شناختی رابطه ی بین والدین و کودک را در نظر بگیریم، روابط متعدد و پیچیده ی ما بین روان، ایده ها، و تصاویردرونی والدین از یک سو، شرایط تحولی برای نوزاد از سوی دیگر، آشکار می شود. اگر بخواهیم تحول روان شناختی شخصیت کودک را درک کنیم، باید توجه خود را بر رابطه ی بین والدین و کودک متمرکز کنیم. این نقطه نظر، اهمیت بسیار مهمی را هم برای دنیای واقعی و هم برای واقعیت درونی قائل می شود. هر کجا از واقعیت درونی صحبت می کنیم، مقصود واقعیتی روان شناختی است که در تصاویر و مفاهیم والدین در مورد خودشان و در مورد کودکشان نمایان می شود. دو دنیای موازی وجود دارد؛ دنیای تعامل والد_کودک و دنیای ایده های والدین در مورد کودک و خودشان به عنوان والدین.
کودکی واقعی در آغوش مادر یا پدر قرار دارد و در همان لحظه، تصویر کودک، “کودک تجسمی” در تجربه ی مادر. مادری واقعی وجود دارد که کودک را بغل می کند و در آن واحد، تصویری درونی که او از خود به عنوان یک مادر دارد. بنابراین، من وجود ” تصاویر درونی” که ” بازنمایی” نیز نامیده می شوند، را بخشی ضروری و مهم از یک رابطه قلمداد میکنم. این تصاویر درونی که والدین از کودک خود می سازند ناگزیر، با تصویر ایجاد شده توسط یک مشاهده گر خنثی فرق می کند، زیرا والدین امیدها و ترس ها، خاطرات خود از دیگر اعضای خانواده، و جنبه های تصویر خویشتن خود را نیز به همراه دارند.
روانکاوی فرض می کند که توانایی فطری نوزاد برای ورود به رابطه با مادری مهربان تنها در صورتی ایجاد می شود که این پیش پندارها از طریق تجربه ی اصیل، عینیت یابند. تجربه ی مثبت و مداوم قرار گرفتن تحت مراقبت و تغذیه ی مهربانانه، به کودک اجازه می دهد تا این تجارب خوب را درونی کند. درونی کردن این تجارب ارضا کننده به تدریج به نوزاد اجازه می دهد تا درون خود این منبع خوبی را احساس کند و از طریق تکرار تجربه، آن را به عنوان بخشی از شخصیت خودش تجربه نماید و در ضمن او را قادر می سازد تا ناکامی، نا امیدی و طرد را بپذیرد و از احساسات خوب و بد درون خودش آگاه باشد.اگر تجارب خوب غالب باشند، تصویر دنیا صلح آمیز و خوش بینانه خواهد بود.
اگر انتظارات کودک از برقراری ارتباط، در بر گرفته شدن و پذیرفته شدن ارضا نشوند، این توانایی ها پژمرده می شوند یا نمی توانند رشد کنند یا تنها به میزان اندکی رشد می یابند. اگر بچه به لحاظ عاطفی احساس کند از سوی والدینش طرد شده، اگر احساساتی که بر والدینش فرافکنی می کند، دریافت، هضم و به نحوی به کودک برگردانده نشود که بتواند از پس آنها برآید، احساس بی دفاعی می کند. او در این هنگام جهان را مکانی خطرناک و تهدید آمیز ادراک می کند که ترجیح می دهد از آن دوری ورزد.
اگر والدین بتوانند کودک را در قالب فردی مجزا و منحصر به فرد ببینند، کسی که قرار است او را بشناسند، کسی که می خواهد توانایی ها، آرزوها و استعدادهای خاصش را ترغیب کنند، آنگاه پایه ایی را برای اعتماد به نفس و هماهنگی بدنی خوب ایجاد خواهند کرد. اگر محبت و مشوق هایی را در اختیار کودک بگذارند، اگر بتوانند از تحول کودک لذت ببرند، او نیز از اعمال خود لذت خواهد برد و به توانایی های خود اعتماد پیدا خواهد کرد. کودک بر مبنای یک رابطه ی عاطفی ایمن با والدین، نسبت به دنیا کنجکاو می شود و می خواهد محیط اطراف خود را وارسی کند. بازی آزاد شکل مهمی از ابراز کودک است، در بازی او می تواند احساسات، آرزوها و تعارضات اش را به نحوی نمادین نشان دهد.
قطب مخالف وضعیت کودکی است که از سوی والدین به عنوان آنچه هست پذیرفته نشده و وجودش صرفا باری بر دوش آنهاست. این کودک به طور معمول از روی ترس به مادر یا پدرش می چسبد و خجالتی، ترسو، نا مطمئن و فاقد اعتماد به نفس است. او متحمل احساس عمیقی است مبنی بر اینکه نمی تواند هیچ کاری را درست انجام دهد و باید خود را تغییر دهد تا والدینش را خوشحال کند.
یک عامل مفید برای تحول کودک آن است که والدین در مورد حدود توضیح دهند. توضیح صبورانه به کودک اجازه می دهد تا معنای مطالبات و ممنوعیات را بشناسد. مذاکره ی مشترک باعث می شود کودک ببیند که آرزوها و ایده هایش در راه حلی انعکاس می یابند. در قطب دیگر والدین قوانین و مطالبات خشکی را وضع می کنند که کودک قادر به درک آنها نیست. او باید مطیع و زیر سلطه ی تعلیمات آنها باشد چون رفتار قابل مشاهده ی بیرونی به تنهایی می تواند واقعا مورد تنبیه قرار گیرد. کودک ممکن است بعدها به یک زورگو تبدیل شود و بر طبق خواسته هایش به همه ی افراد دور و برش دستور دهد.
در اینجا فرض من بر آن است که کودک نحوه ی تجربه کردن دنیا را، به عنوان نوعی الگو، از طریق مادرش یا دیگر افراد مربوطه درونی می کند و این کار نقطه ی آغاز تصویر وی از خود و دنیا می شود.
دیالوگ عاطفی می تواند شاخصی از کیفیت رابطه ی ما بین والدین و شیرخوار در اختیار بگذارد.
هدف رویکرد روانکاوانه، درک این تعاملات پیچیده، شناسایی معانی نهان در پس تناقضات و مغایرت هایی است که آشکارا منطقی هستند.
* کپی تنها با ذکر منبع و ارجاع به سایت مجاز است.
دیدگاهتان را بنویسید