روانکاوی چه کمکی به ما می کند؟

هانس لئووالد در مقاله ای با عنوان “درباره ی کارکرد درمانی روانکاوی” (1960)، برای توصیف کاری که روانکاو انجام می دهد، از تمثیل تندیس گر (Sculptor) استفاده می کند [او این تعبیر را از فروید وام گرفته است].

او می گوید همانطور که مجسمه ساز تکه های زاید سنگ را می تراشد تا تندیسی زیبا و موزون بسازد، روانکاو نیز به بیمار کمک می کند تا تکه های ناسالمش را از خود جدا کند تا دسترسی او به بخش های سالم خودش بیشتر شود. لئووالد معتقد است ما در روانکاوی لزومأ چیزی به بیمار اضافه نمی کنیم، بلکه به شناسایی و تراش تکه های زاید و تحریف شده کمک می کنیم.

در واقع اگر بخواهیم از این زوایه به روانکاوی نگاه کنیم، روانکاو را شبیه تندیس گری می بینیم که ساعت ها با “حوصله” و دقت زیاد پای تندیسی می نشیند تا از دل صخره ای بی شکل، مجسمه ی منحصر به فردی را شناسایی کند. طبیعتاً صخره خودش قابلیت تبدیل شدن به تندیس  را دارد، اما این قابلیت اگر توسط یک تندیس گر دیده و فهمیده نشود تحقق نمی یابد.

شاید آنچه کار روانکاو را متمایز می کند، این است که تندیس گر تصویری از پیش تعیین شده در ذهن دارد و طبق نقشه ای نسبتاً از پیش تعیین شده مجسمه را می تراشد. اما روانکاو قرار نیست بر اساس طرح قبلی کاری کند او نباید تصویری که در ذهن خود دارد را به بیمار تحمیل کرده و از او چیزی بسازد که خودش میخواهد… او به بیمار کمک می کند تا حد ممکن به چیزی که هست نزدیک تر شود و انرژی ای که صرف درگیری با تعارضات ناهشیار، ترس ها، تردید ها و خود تخریبی ها می شود، آزادتر شده و ایگو فضا و انرژی بیشتری برای حرکت و یافتن مسیر شخصی اش داشته باشد.

او با توجه به آنچه بیمار به او عرضه می کند پیش می رود و تمام تلاشش را می کند تا فهم نسبتا درستی از بیمار و خودش در رابطه با او داشته باشد. متریال و ابزار کار روانکاو محتوای روان بیمار و محتوی روان خودش در رابطه با بیمار است. باید تاکید کرد که حقیقت نزد بیمار است و روانکاو فقط به بیمار کمک می کند تا از طریق دیالکتیک ارتباطی ای که در جریان است، دیدی موشکافانه تر و گوشی تیزتر به صداهایی که از درونش می آیند پیدا کند. اینگونه است که بیمار به مرور زمان شناخت دقیق تری از خود پیدا کرده و پذیرش او نسبت به خود منحصر به فردش بیشتر می شود. او صدای خودش را در اتاق درمان می شنود زیرا کسی هست که با دقت به صدای او گوش دهد.

شاید مهمترین کار روانکاو، در کنار کمک به تراش قسمت های زائد روان بیمار، دیدن، شناختن و به جا آوردن قابلیت های او باشد. قابلیت هایی که تا دیده و شناخته نشوند، تحقق نمی یابند. این اتفاق ممکن است بتواند بیرون از اتاق درمان و در طی رابطه ای اصیل، معنادار و سالم نیز رخ دهد. هدف درمان کمک به فهم بهتر از خود است. خودی که اغلب بواسطه ی خشم ها، ترس ها، سوگ های تجربه نشده و انتظارات دیگران راه رشدش مسدود شده. این هیجانات شدید و حل نشده، ما را از آنچه واقعا هستیم و می توانیم باشیم دور می کند. روانکاو به بیمار کمک می کند خودِ دفن شده اش را از زیر خاک های فراموشی بیرون کشیده و به او کمک کند شکل و خاص یت خود را بازیابد.

روانکاو به بیمار کمک می کند تا با کنار زدن غبار تاریخ زندگیش، با تجارب عمیق هیجانی اش روبرو شود؛ هیجاناتی که به درستی تجربه و پردازش نشده و جایی درون فرد ته نشین شده اند. در فرایند درمان فرد قادر می شود این تجارب هیجانی عمیق و آسیب زننده را دوباره تجربه کرده، معنای آنها را دریابد، و با کمک روانکاو آنها را مجددا معنا دهد. تجربه مجدد این هیجانات سرکوب شده، در فضایی امن، سبب می شود از میزان سمّیت آن ها کاسته شده و انرژی روانی که صرف درگیری و حتی انکار آنها می شد آزاد شود و صرف فعالیت های سازنده گردد. در نتیجه فرد قادر خواهد بود بهتر با مسائل واقعی زندگی اش روبرو شده و قابلیت هایش را به تحقق برساند؛ قابلیت هایی که به واسطه درگیری با مسائل حل نشده هیجانی، اغلب راهشان مسدود می شود.

به نقل از فروید: “هیجانات ابراز نشده هرگز نمی میرند، آنها زنده به خاک سپرده می شوند و بعد ها به شکلی زشت تر خود را نمایان می سازند”.

نویسنده: عادله عزتی
کپی بدون ذکر منبع و ارجاع به سایت غیرمجاز است.
پشتیبانی
پشتیبانی