کتاب احساس گناه (از مجموعه اندیشه هایی در روانکاوی) | کالو سینک

احساس گناه اندیشههایی در روانکاوی
نویسنده: کالو سینک
مترجم: رحمان شیخ هادی
ویراستار: دکتر سامان توکلی
انتشارات ارجمند
بها: 600,000 ریال
موضوع: رواندرمانی و مشاوره – رواندرمانی تحلیلی
تاریخ چاپ: 1402
تعداد صفحه: 96
درباره کتاب:
احساس گناه چیست؟
مردم اغلب می گویند که احساس گناه آدم را فرسوده می کند و تحلیل می برد و بی رحمانه فرد را مورد تهاجم قرار می دهد یا آن را چنین توصیف می کنند که باری است که همیشه بر دوش آدم سنگینی می کند.
احساس گناه مفهومی است که بخشی از ماتریس مرتبط با گسستن و بازپیوستن اخلاقی را تشکیل می دهد. سایر مفاهیم موجود در این ماتریس عبارت اند از نافرمانی، خطا، اتهام، سرزنش، شرم، توبه، پشیمانی، عذرخواهی، تنبیه، انتقام، بخشایش، تاوان و آشتی.
روایت معمول برای ماتریس بالا با فردی اغاز می شود که از لحاظ اخلاقی دارای صلاحیت و مسئولیت است و با اراده ی خود عملی را انجام می دهد که این عمل قانون یا قاعده ای از جامعه را نقض و از آن تخطی می کند. جامعه ایی که تا حدی خود را با وضع همین قوانین و قاعده ها تعریف کرده است و فرد هم در این جامعه زندگی می کند.
در آیین مسیحیت، فردی که دارای صلاحیت اخلاقی است، از لحظه ی تولد، داغ ننگ
” گناه نخسستین” را با خود به دوش می کشد. گاهی از گناه نخستین به عنوان خطای فرخنده یاد می شود چرا که باعث برانگیختن رحمت و شفقت خدا بر تن یافتگی در عیسی مسیح شده است.
زیگموند فروید از این میراث، و مخصوصا از وفور روایت های مرتبط با خطا- احساس گناه- آشتی در تمثیل ها و ادبیات آگاه بود. فروید نیز در ابتدا برای تبیین تجربه ی روزمره ی لذت و بیماری و احساس گناه، از مفاهیم عادی مثل غریزه، تکانه، هیجان، اضطراب و فشار استفاده کرد. یکی از بزرگ ترین دست آوردهای او این بود که دامنه ی زمانی و ویژگی های سکسوآلیته انسانی را بازتعریف کرد. فروید می کوشید نشان بدهد که انرژی روانی چگونه به عواملی ضروری برای مدیریت خودش تبدیل می شود. اید که مخزن انرژی غرایز است، ابتدا به گونه ایی ایگو را شکل می دهد و آن نیز به نوبه ی خود سوپرایگو را ایجاد می کند. این نیروهای غریزی به هر شکلی که تصور شوند- درون تنی مثل گرسنگی یا درون روانی مثل عشق- تعارض شان باعث شکل گیری چهار سطح از سازمان یاقتگی رشدی می شود: دهانی، مقعدی،قضیبی و تناسلی. هر کدام از این مراحل با نوع خاصی از تفکر ارتباط دارد.
فروید شدیدا تاکید داشت که تمدن، که تن یافتگی درک جمعی از فرآیندهای ثانوی است، مستلزم نوعی از تعویق در ارضا است که منجر به روان نژدی می شود. حس ناکامی نناشی از این تعویق منجر به اححساس تنفر از عامل ناکام کننده می شود؛ خواه این ناکام کننده والدین باشند، خواه معلمان یا پلیس، در حقیقت هر کسی که تسلای نارسیسیزم فرد را تهدید کند.
ادیپ شهریار نادانسته پدر خود را می کشد و با مادرش ازدواج می کند. فروید با اقتباس از این تراژدی رفیع سوفوکول، یک درام روانی مرتبط با رشد انسان را بنا نهاد. اولین تجربیاتی که یک پسر بچه از مادرش دارد این است که مادر به طور مطلق در دسترس اوست تا امیالش را برآورده کند. بعد از آن این تجربه را پیدا میکند که گاهی دسترسی مادرش را به طور نسبی از دست می دهد. وقتی می فهمد که مادر توجه خود را بین او و پدرش تقسیم می کند، احساس خشم می کند و در ذهن خود تصور می کند که پدرش را حذف می کند یا او را می کشد و دوباره مادرش را به تمامی از آن خودش خواهد داشت. به کودکی که در تنهایی بازی می کند و در حال مشت و لگد زدن به هوا است نگاه کنید، به نظر می رسد که او همیشه در حال مبارزه با دشمنانی خیالی است. اما وقتی پسر بچه به وضوح متوجه نا برابری بین خودش و پدرش می شود، و به تفاوت بین اندازه ی آلت تناسلی و قدرت شان پی می برد، متوجه می شود که آرزویی عبث در سر دارد. این سرخوردگی با اضطراب ناشی از اینکه پدر به آرزوی او پی ببرد و شاید در نابود کردنش پیش دستی کند تشدید می شود. آگاه شدن کودک به اینکه پدرش او را دوست دارد و اینکه او هم روزی به اندازه ی پدرش قدرتمند خواهد شد و با کنار گذاشتن همیشگی میل اش به مادر، می تواند رابطه ایی بدون خطر و تهدید با مادر و پدرش داشته باشد و اینکه احتمالا روزی خواهد توانست زنی شبیه مادر را برای خودش داشته باشد باعث می شود ترس و وحشت های او از بین برود و حل شود. درونی سازی ممنوعیت این آرزو و ترس از تنبیه متعاقب آن، باعث شکل گیری سوپرایگو می شود که خط دفاعی جامعه برای ایجاد احساس گناه است.
داستان مرد سنگی:
مردی در روستا در حال قدم زدن است. به طور اتفاقی قلوه سنگی را به وسط جاده پرت می کند. او می ایستد و سنگ را از وسط جاده کنار می زند. اما دوباره می ایستد و این بار سنگ را به وسط جاده و همان جایی که بار اول پرت کرده بود بر می گرداند.
در این داستان، مرد جوان حرکتی غیر ارادی را بدون نیت خاص انجام می دهد؛ او سنگی را به وسط جاده پرتاب می کند. سپس یک اتفاق همزمان را تصور می کند؛ کالسکه ی نامزدش به این سنگ برخورد می کند. او سپس یک پیامد تقریبا کشنده را از تصادم این دو جسم، یعنی سنگ و چرخ کالسکه، تصور می کند که در نتیجه آن، بدن نامزدش خرد می شود و حتی کشته می شود. این افکار مجموعه ایی از احساسات را مثل اضطراب، احساس گناه، شرم و ترس به او القا می کند. در پاسخ به این احساسات ، و برای کاستن از پریشانی یا حس نا خوشایند ناشی از آن ( فروید برای توصیف انگیزه ی این رفتار از کلمه ی الزام و اجبار استفاده می کند) به سوی سنگ می رود، آن را بر می دارد و به بیرون جاده منتقل می کند. با انجام این کار، یک احتمال و پی آمد فورا حذف می شود. فروید می گوید که تصمیم مرد برای برداشتن سنگ از داخل جاده، که بر اساس تفسیری غیر منطقی از احتمال وقوع تصادف بنا شده است، در واقع نشان می دهد از وجود تکانه ایی برای اعمال خشونت علیه نامزدش در خود اطلاع دارد، اما این اطلاع چندان هم خودآگاهانه نیست. بنابراین با برداشتن سنگ از داخل جاده، نامزدش را ازاین تکانه خشونت از جانب خود محافظت می کند. اما وقتی سنگ را دوباره به جاده بر می گرداندف باز به شکلی که چندان در دسترس خودآگاهی او نیست، در حال بازپس گرفتن حق خود است برای آنکه این تکانه ی خشونت آمیز را بر علیه نامزدش داشته باشد. در بخش اول این رفتار پارادوکس کامل موجود در ناتوانی جنسی را می توان دید: او تصور می کند که یک تکه سنگ کوچک می تواند کالسکه را واژگون کند. در سطح نمادین، مرد به طور مشخص همان سنگ است: خود مرد یا تکانه اش برای خشونت مانند یک سنگ گره گاه شرارت و بدی است که می تواند برای نابودی زنی که دوستش دارد و به او نیاز دارد کافی باشد. زن در کالسکه نیز نمادی قدرتمند از رحم و کودک درون آن است. جنبه ی دیگر مرد به مثابه ی سنگ، احساس خرد شدگی و شاید اخته شدن حس همه توانی اوست. من حس یک خرده سنگ را دارم ولی در واقع یک ستون سنگی یک پارچه ام. این دفاع آنقدر قوی هست که انرژی لازم را فرآهم کند که باعث نگرانی درباره نامزدش بشود و بخواهد از او در برابر خودش محافظت کند. بنابراین سنگ را از داخل جاده بر می دارد. اما نابسندگی این پاسخ آنجایی مشحص می شود که احساس پریشانی مرد فقط زمانی فروکش می کند که سنگ را دوباره به جاده بر می گرداند. اما این پذیرش احتمالی فوران بداندیشی علیه نامزدش چه معنا و مفهومی دارد؟
او در جاده به وجود یک دوسوگرایی ظاهرا تحمل ناپذیر در خود آگاهی پیدا می کند. او تا حدی عاشق نامزدش است و تا حدی هم از او متنفر است. او در روان درمانی خواهد آموخت که چگونه این دوسوگرایی را همچون زندگی عادی تحمل کند.
*کپی تنها با ذکر منبع و ارجاع به سایت مجاز است.
دیدگاهتان را بنویسید